همانطور که در تبلیغات فیلم عنوان میشود؛ واقعاً با فیلمی «متفاوت» از
کیمیاییروبهرو هستیم. یکراست به سراغ عناصر درون فیلم برویم.
جلال سروش :
آدم اصلی فیلم یک دکتر- حاجی است که همان اوّل کار با یک سخنرانی گنگ و با لحنی
لاتمآب فیلم را افتتاح میکند. بازی ضعیف پرستویی که از بیشکل بودن شخصیت میآید
با صدای فلش دوربینها و کاتهای مکرّر نمای مدیوم به نزدیک، پوشانده میشود. چرا
دکتر- حاجی ما این
شکلی حرف میزند؟ این لحن بسیار تصنعیِ «لاتی» از کجا میآید؟ حاجی از جنس چینی بد
میگوید و نگران کارگر ایرانی است اما چرا سمند سوار نمیشود و شاسیبلند چینی زیر
پای اوست؟
بهمن : نمایندهی
هنرمندان جوان ایران یا جوانان اهل هنر. بهمن در پشتصحنهی کنسرتاش نگران جای استقرارِ
نامزدش است. او از مهتاب میپرسد. راستی «مهتاب کجا نشسته؟». «مهتاب را یک جای توپ
نشاندم ... نمیتوانی نگاهش نکنی» . بهمن میآید روی استیج. وقتی میگوید «همهی
جان و نفسم زیر پایتان است»، دوربین کرِین میکند روی مهتاب. «هنر یعنی مردم» و
«هنر بیمردم هم نداریم». چند دقیقه میگذرد. مهاجمین ناشناس حمله میکنند. نظم
کنسرت به هم میخورد. اولین کسی که از درِ پشتی خودش را به بیرون از سالن هدایت میکند؛
جنابِ بهمن خان است که جان و نفساش زیر پای مردم جا ماند. نکند منظور از جان و
نفساش، مهتاب است؟ نگران مهتاب هم نشد. ما که ندیدیم. ایستاده با کلیپ...
ادامه مطلبما را در سایت ایستاده با کلیپ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9varesc بازدید : 144 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 10:41